تنها راه راهایی از دام نفس جذب عنایت حق است
( 2306)آن که حق پشتش نباشد از ظفر |
|
وای اگر گربهاش نماید شیر نر |
( 2307)وای اگر صد را یکی بیند ز دور |
|
تا به چالش اندر آید از غرور |
( 2308)زان نماید ذوالفقاری حربهای |
|
زان نماید شیر نر چون گربهای |
( 2309)تا دلیر اندر فتد احمق به جنگ |
|
واندر آردشان بدین حیلت به چنگ |
( 2310)تا به پای خویش باشند آمده |
|
آن فلیوان جانب آتشکده |
( 2311)کاه برگی مینماید تا تو زود |
|
پف کنی کو را برانی از وجود |
( 2312)هین که آن که کوهها برکنده است |
|
زو جهان گریان و او در خنده است |
( 2313)مینماید تا به کَعب این آب جو |
|
صد چو عاجِ ابنِ عَنَق شد غرق او |
شیر نر گربه نمودن: کنایه از کار بزرگ خرد نمودن. دشمن نیرومند را ناتوان انگاشتن.
چالِش: یعنی مقابله و نبرد، جنگ، ستیز.
ذو الفقار حربه دیدن: کنایت از دشوار را آسان شمردن، یعنی سلاحی چون شمشیر علی(ع) در نظر آنها یک سلاح عادی جلوه کند و قدرت حق را به حساب نیاورند.
فَلیو: بىفایده، بىهوده. لیکن در استعمال مولانا «بىخرد» ابلهان مناسبتر است.
آتشکده: یعنی دوزخ، مرکز عذاب.
کاه برگ: برگ کاه، کنایه از اندک ناچیز.
فراق یار که پیش تو کاه برگى نیست بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
(سعدى)
کوهها بر کنده است: قوى دستان را نابود ساخته.
کَعب: استخوان بلند پشت پاى، شتالنگ، قوزک، غوزک.
عاج ابن عنق: عوج بن عنق. در داستانها و برخى تفسیرها، نام انسانى داستانى، درشت اندام، دراز قامت. ( 2306) کسى که حق پشتیبان او نباشد خرگوش در نظرش شیر نر جلوه مىکند. ( 2307) اگر هم از دور صد در نظرش یکى جلوه کند واى بحالش چه که غرور او را بتکاپو وا مىدارد. ( 2308) و بر اثر غرور ذو الفقار در نظرش حربه ناچیز و شیر نر چون گربه حقیر مىگردد. ( 2309) تا آن احمق گستاخانه اقدام بجنگ نموده و باین حیله آن را در چنگ دشمن گرفتار مىکند. ( 2310) این حیله بکار مىرود تا با پاى خود آن سر گشتگان داخل آتشکده شوند. ( 2311) او مثل پر کاهى مىنماید براى اینکه تو او را حقیر شناخته و پف کنى تا از وجود خود دور نمایى. ( 2312) آگاه باش که همان برگ کاه کوهها را از جاى بر کنده جهانى از او بگریه افتاده و او خندان است. ( 2313) چنین بنظر مىرسد که این آب جوى تا قوزک پا بیشتر نیست در صورتى که صد عوج بن عنق را غرق کرده است.
تاکنون صحبت مولانا در این بود که با عنایت حق میشود بر شرارتهای نفسانی غلبه یافت. او در ادامه به کسانی میپردازد که مشمول چنین عنایتی نمیشوند و میگوید: اینها اگر شیر به نظرشان گربه نماید و صد تا را یکی ببینند، پیروز نخواهند شد، زیرا با غرور به میدان با نفس امّاره میروند و قهر الهی آنها را به چنگ میآورد . آن کس را که خدا رهایش کند و به خود واگذارد در دام افتد و این «استدراج» است. در قرآن کریم آمده است «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ.»[1] و استدراج در لغت نزدیک گردانیدن کسى است به چیزى و در اصطلاح مفسّران فراوان نعمت دادن خداى بندگان راست به هنگام معصیت.
جان کلام مولانا در این ابیات این است که: در نظر گمراهان، قدرت حق و مردان حق، کمتر از آنچه هست جلوه میکند؛ مانند آب جویی که ظاهراً تا قوزک پا عمق دارد اما عوج بنعَنق را هم غرق میکند (این شخص مطابق نقل تاریخ پادشاهی درشت هیکل بوده که به دست موسی به قتل رسیده است)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |